بهترین دعا برای سلامتی/ فواید بیماری
سیده کبری علیپور:
مقدمه
بهترین دعا برای سلامتی دعای پانزدهم صحیفه سجادیه است که از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده است. این دعای مجرب، کوتاه و خوش مضمون از معتبرترین ادعیه است این دعا را هم، شخص بیمار میتواند در هنگام بیماری برای سلامتی خود بخواند و هم به عنوان دعا برای سلامتی بیماران دیگر خوانده می شود گرچه در ادعیه دیگر صحیفه سجادیه نیز دعا برای سلامتی پدر و مادر و دعا برای سلامتی فرزندان آمده است لکن این دعای معجزهگر ویژگیهای منحصر به فردی دارد که آن را از سایر ادعیه متمایز کرده تا جایی که اثربخشترین دعا برای سلامتی بدن معرفی شده است. تجربه شده است اگر این دعا باتوجه قلبی خوانده شود علاوه بر اینکه برای سلامتی بدن موثر است درمان بیماری های روحی و روانی را نیز درپی دارد.
کسی که میخواهد دعای هنگام بیماری از امام سجاد را برای سلامتی خود یا دیگران بخواند لازم است مفاهیم عمیق و دقیق آن را درک کند لذا در این مقاله اشاره مختصری به مفاهیم این دعا شده است.
بهترین دعا برای سلامتی بیمار
نیایش امام سجاد علیه السلام در هنگام بیماری به جهت داشتن این چهار ویژگی موثرترین و بهترین دعا برای سلامتی بیمار است:
۱_ شروع دعا با حمد
دعایی به اجابت نزدیک است که با حمد و ستایش خداوند شروع شود امام صادق علیه السلام می فرماید: دعایی که پیش از آن ستایش خداوند نباشد ابتر است.(الکافی: ج۲ص، ۵۰۳)
امام سجاد علیه السلام دعای خود را با حمد آغاز می کند و می فرماید:
اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلَامَةِ بَدَنِی، وَ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا أَحْدَثْتَ بی مِنْ عِلَّةٍ فِی جَسَدِی(صحیفهسجادیه: دعای۱۵، فراز۱)
یعنی همه حمدها برای توست به خاطر این دو نعمت:
۱_۱ سلامتی دائمی و همیشگی که به من عنایت کردی
۲_۱ بیماری مقطعی جزئی و بیسابقه ای که در بدنم ایجاد کردی
۲_شکر نعمت بیماری
عموم مردم، بیماری را نه تنها نعمت نمی دانند بلکه آن را نقمت می شمرند اما امام زین العابدین بیماری را نعمت دانسته و خدا را بخاطر آن شکر می کند می فرماید:
فَمَا أَدْرِی، یا إِلَهِی، أیّ الْحَالَینِ أَحَقُّ بِالشُّکرِ لَک، وَ أیّ الْوَقْتَینِ أَوْلَی بِالْحَمْدِ لَک؟(صحیفهسجادیه: دعای ۱۵، فراز۲)
ای خدای من نمیدانم که کدامیک از این دو حال برای شکر به درگاهت سزاوارتر است و کدامیک از این دو وقت برای حمد تو شایستهتر است؟
این جمله حضرت نشان میدهد بیماری و سلامتی در نظر امام یکسان است و هر دو حال شایسته شکرگزاریست.
۳_ ذکر فواید سلامتی
در فراز سوم این نیایش میخوانیم:
أَوَقْتُ الصِّحَّةِ الَّتِي هَنَّأْتَنِي فِيهَا طَيِّبَاتِ رِزْقِكَ ، وَ نَشَّطْتَنِي بِهَا لِابْتِغَاءِ مَرْضَاتِكَ وَ فَضْلِكَ ، وَ قَوَّيْتَنِي مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ مِنْ طَاعَتِكَ
امام سه فایده برای سلامتی ذکر نمودهاند:
۱_۳ حلاوت رزق
۲_۳ نشاط عبادت
۳_۳ قوای بدن
در حدیثی از امام هادی علیه السلام درباره ارزش شکر آمده است: بهره انسان از شکر نعمت بیشتر از بهره او از خود نعمت است.(تحف العقول: ص۴۸۳)
۴_ ذکر فواید بیماری
یک وقت هست انسان بر درد یا گرفتاری صبر میکند و آن را تحمل میکند و جزع و فزع نمیکند که این خیلی خوب است ولی بهتر از آن وقتی است که آن سختی و درد را برای خود سودمند میداند و زبان به شکر خدا میگشاید.
معرفی عابدترین خلق خدا
روزی حضرت موسی به خدا عرض کرد خدایا عابدترین بنده ات را به من معرفی کن خداوند وحی کرد به ساحل دریا برو او را آنجا میبینی موسی به آن مکان رسید مردی را دید که به مرض جزام و پیسی مبتلا بود و خداوند را تسبیح می کرد موسی علیه السلام از جبرییل پرسید آن مردی که از خدا خواستم کجاست؟ جبرئیل گفت همین مرد مریض است الان من مامورم چشمهای او را بگیرم. به اشاره جبرییل دو چشم آن مرد بیرون آمد و بر صورتش افتاد گفت بارلها تا خواستی از چشم بهره مندم کردی و اینک خواستی که آن را از من بگیری ای کسی که به من نیکی می کنی و صله می رسانی. موسی علیه السلام فرمود: ای بنده خدا من مردی مستجاب الدعوه هستم اگر دوست داری دعا کنم تا خدا دیدگانت را به تو برگرداند مرد گفت نمی خواهم زیرا خدا برایم چنین خواسته و من راضی به رضای او هستم حضرت موسی علیه السلام فرمود این عابدترین خلق خدا در دنیاست. (سفینه البحار: ج۱ ص524)
فواید بیماری برای انسان
امام در هنگام دعا برای سلامتی، دو نوع فایده و حکمت برای بیماری ذکر میکند:
۱_ فایده عمومی
فواید عمومی بیماری، شامل حال همه بیماران میشود چه خدا را برای بیماری شکر کنند یا نکنند
فوایده عمومی بیماری دو بعد دارد:
۱_۱_ بعد جسمی
بعضی از فواید بیماری بیشتر برای جسم انسان است از جمله:
۱_۱ ایمنی از خطرات و بیماری ها
الَّتِي مَحَّصْتَنِي بِهَا
یعنی این بیماری برای من مانند یک دژ محکم است که مرا حفظ میکند
مانند وقتی که ابتلای به یک بیماری انسان را در برابر بیماریهای سختتر ایمن میکند.
رسول خدا(ص)فرمود: چهار چيز را ناخوش نداريد كه چهار فايده دارند زكام را ناخوش نداريد كه از بيماري خوره امانتان مي بخشد و دملها را ناخوش نداريد كه امان بخش از پيسي است و چشم درد را ناخوش مداريد كه از نابينايي امان است و سرفه را ناخوش مداريد كه امان از فلج و سكته ناقص است.(الخصال: ج۲، ص۲۱۰)
۲_۱ هدایای پنهان در بیماری
اتحفتنی وَ النِّعَمِ الَّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا
در حال بیماری تحفه بزرگی را به من عنایت کردی و نعمتی را با ظاهر بیماری به من عطا کردی.
مانند خود حضرت که ضعف و بیماری که در واقعه کربلا بر ایشان عارض شده بود سبب حفظ جانشان شد(منتهیالآمال: ص۶۱۰)
۲_ بعد معنوی
امام زین العابدین(ع) برای بیماری ۴ نوع فایده معنوی بیان میکنند:
۱_۲ تخفیف خطاها
تَخْفِيفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَيَّ ظَهْرِي مِنَ الْخَطِيئَاتِ
بیماری عاملی برای تخفیف و سبک شدن بار خطاهای انسان است زیرا تکلیف شخص بیمار و سالم نزد خدا یکسان نیست و خدا نسبت به بیمار به جهت ضعف او آسانگیرتر است.
مثلا روزه گرفتن برای بیماری که روزه برایش ضرر دارد واجب نیست.(توضیح المسائل، ص۲۷، مساله۱۷۲۷ )
۲_۲ تطهير گناهان
تَطْهِيراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ
بیماری برای انسان پاک شدن از گناهان بزرگ را به دنبال دارد.
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هنگام عیادت سلمان فرمود:
اى سلمان براى تو به هنگام بیمارى سه فایده بزرگ است. تو به یاد خدا مى افتى و دعاى تو در این حالت مستجاب است و بیمارى هیچ گناهى بر تو نمى گذارد مگر این که آن را فرو مى ریزد»(منلایحضرهالفقیه: ج۴،ص ۳۷۵)
۳_۲ هشدار برای توبه
تَنْبِيهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَةِ
وقتی بیمار میشویم از خود میپرسیم چرا خدا مرا به این درد مبتلا کرده؟ این پرسش ما را متوجه گناهانمان میکند مثل این است که بیماری زنگ خطر گناهان است برای توبه کردن.
۴_۲ تذکر
تَذْكِيراً لِمحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِيمِ النِّعْمَةِ
وقتی بیمار میشویم تازه متوجه نعمت سلامتی پیشین خود میشویم و همین یادآوری نعمت، شکر حساب میشود و گناهان را محو میکند
امام علی علیه السلام:
چون خداوند به بنده اى نعمتى دهد و بنده در دل آن نعمت را یاد کند ،پيش از آن كه سپاسگزارى از آن را به زبان آورد، مستوجب افزايش آن نعمت گردد . (الأمالي للطوسي،ص580، ح 1197)
۲_ فواید اختصاصی بیماری
فواید اختصاصی بیماری شامل کسانی میشود که خدا را بر نعمت بیماری شکر میکنند.
بعد از اینکه امام زینالعابدین علیهالسلام فواید عمومی بیماری را برمیشمرند میفرمائید:
وَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ مَا كَتَبَ لِيَ الْكَاتِبَانِ مِنْ زَكِيِّ الْأَعْمَالِ ، مَا لَا قَلْبٌ فَكَّرَ فِيهِ ، وَ لَا لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ ، وَ لَا جَارِحَةٌ تَكَلَّفَتْهُ
در حالی که برای بیماری تو را حمد میکنم به من مواهب بسیار ارزشمندی عطا میکنی
اعمال پاکی برایم مینویسی که حتی به آن فکر نکردهام و به زبان هم نیاورده ام و اعضای بدنم برای انجام آن اعمال به سختی نیفتاده است.
این اعمالی که فرشتگانت برایم مینویسند از فضل و احسان توست.
همچنین از بعضی روایات چنین برداشت میشود که عباداتى که انسان در حالت سلامت انجام مى داد اگر بر اثر بیمارى ترک شود خداوند از باب تفضل ثواب آنها را براى او مى نویسد.(کافی: ج۳،ص۱۱۳ )
همین توجه دادن مخاطب به فواید بیماری این دعا را به بهترین دعا برای سلامتی انسان تبدیل کرده است.
ماهیت و احکام ضرب زوجه
چکیده
آیه ۳۴ سوره نسا سه مرحله را به عنوان راهکار برخورد با زن ناشزه بیان می نماید (وعظ، هجر،ضرب) از طرفی قرآن توجه ویژهای به حفظ کرامت انسانی زن داشته است. در خصوص ماهیت و احکام ضرب اختلاف نظرات و شبهاتی به وجود آمده است. طبق قول مشهور فقهای امامیه «ضرب» به معنای زدن و تنبیه زنان ناشزه است و در عین حال برخی نیز معتقدند که با توجه به استعمالات واژه «ضرب» در قرآن و توصیه و تاکید روایات بر مدارا و نرمی با زنان این واژه در معنای زدن به کار نرفته است هرچند نظر مشهور فقها بر اساس روایات و ادله دیگر است ولیکن با توجه به استعمالات واژه «ضرب» در قرآن و نیز محدود نمودن ضرب به وسیله هایی همچون «چوب مسواک» ،حداقل در شرایط کنونی پذیرش قول مشهور چندان آسان بهنظر نمیرسد.
کلید واژه: زدن زن، قرآن، حقوق زن، خانواده، تنبیه بدنی زنان.
مقدمه
اسلام همواره به تکریم شخصیت انسانها تأکید ورزیده است. در همین راستا نیز به نظام خانواده اهمیت فراوان داده است. اسلام توصیه های فراوانی مبنی بر رفتار شایسته زوجین با یکدیگر دارد. و اهانت، تحقیر و خشونت را مردود می شمارد.
با وجود دستور مؤکد اسلام مبنی بر حسن معاشرت، در آیه 34 سوره نساء، واژه ضرب به کار رفته است. با وجود مشکلاتی که از ناحیه خشونت به زنان در جوامع مختلف در گذر زمان به وجود آمده این واژه در آیه ابهاماتی را در رابطه با نظر اسلام در مورد رفتار با زن مطرح کرده است و گاهی اوقات از جانب متدینین ممکن است خشونتهایی نسبت به زن صورت گیرد که جهت توجیه کار خود به به این آیه استدلال شود و از طرف دیگر برای غیر مسلمانها که آشنایی با دین مبین اسلام ندارند شبهه خشونت اسلام نسبت به زن پیش آید.
هدف اصلی این مقاله توضیح و تبیین واژه ضرب در آیه و هچنین نظر فقهاء در مورد دلالت آن است. و آیا همه فقهاء واژه را به ظاهر آن اخذ کرده اند یعنی در معنای حقیقی خود به کار گرفته اند یا نظر فقهی دیگری هم در مورد دلالت این واژه وجود دارد.
و در صورت اخذ به ظاهر آیا در هر موردی مرد میتواند همسر خود را تنبیه کند؟ یا در موارد خاص مجاز است؟ بعلاوه شرایط و چگونگی این ضرب چیست؟
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا»
مردان، کارگزاران و تدبیرکنندگانِ زندگی زنانند، به خاطر آنکه خدا مردان را از جهت توان جسمی، تحمل مشکلات و قدرت روحی و فکری بر زنان برتری داده، و به خاطر آنکه مردان از اموالشان هزینه زندگی زنان را به عنوان حقّی واجب می پردازند؛ پس زنان شایسته و درست کار با رعایت قوانین حق فرمانبردار و مطیع شوهر ند و در برابر حقوقی که خدا به نفع آنان برعهده شوهرانشان نهاده است، در غیاب شوهر حقوق و اسرار و اموال او را حفظ می کنند. و زنانی که از سرکشی و نافرمانی آنان بیم دارید در مرحله اول پندشان دهید، و در مرحله بعد در خوابگاه ها از آنان دوری کنید، و اگر اثر نبخشید آنان را به گونه ای که احساس آزار به دنبال نداشته باشد تنبیه کنید؛ پس اگر از شما اطاعت کردند برای آزار دادن آنان هیچ راهی مجویید؛ یقیناً خدا بلند مرتبه و بزرگ است.
سبب نزول این آیه آن بود که سعد بن ربیع که از اکابر انصار بود نشوز و نافرمانی او کرد. زن او حبیبه دختر زید ابن ابی زهیر و سعد سیلی بر روی او زد پدر او ابو زهیر را نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم برد و گفت یا رسول الله سعد دختر مرا که زن اوست سیلی زده است. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که دختر تو قصاص کند شوهر خود را و سیلی بر روی او زند و چون ایشان بیرون شدند که قصاص کنند این آیه نازل شد.
و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که برگردید که جبرئیل علیه السلام آمده و این آیه را آورده است، بعد از آن فرمود که ما چیزی اراده کردیم و خدای تعالی چیز دیگری اراده کرده و آنچه خدای تعالی اراده کرده است بهتر است و قصاص را از سعد برداشت. (الجرجانی، آیات الاحکام، ج ۲، ص ۳۴۴)
شخصیت و مقام زن در اسلام
اسلام، اولین مکتبی است که زن را به عنوان متمم حیات انسانی در مسائل اجتماعی و اخلاقی و قانونی خود جا داده است (قرآن و مقام زن، سیدعلی کمالی، ص ۲۶) بررسی آیات قرآن کریم نشان می دهد همه انسان ها از هر صنف خواه زن و خواه مرد از یک ذات و گوهر خلق شده اند. (زن، مشارکت، توسعه، اکرم قدیمی، ص ۳۳)
در قرآن مجید، سومین سوره مفصل، به نام زنان (النساء) نامیده شده است و در ده سوره دیگر از قرآن مجید مسائلی مربوط به حقوق و منزلت زنان هست. پیش از اسلام، هیچ قانونی از قوانین اجتماعات متمدن و بزرگ، درباره ارزش واقعی زن، حفظ کرامات و حقوق او، تفصیلات فلسفی و روانی و مواد قانونی وجود ندارد. (قرآن و مقام زن، سیدعلی کمالی، ص ۲۵.) دفاع از حقوق زنان، اعطای مقام کوثر به دختر پیامبر و اعطای حق رای به زن نمایانگر اهمیت تقریبا مساوی زنان و مردان در این فرهنگ می باشد. (زن، مشارکت، توسعه، اکرم قدیمی، ص ۳۴)، پیامبر اسلام می فرماید: هریک از زن یا مرد موجبات آزار یکدیگر را فراهم کنند خداوند نه نماز و نه هیچ عمل خیری را از آنان قبول نمی کند. (وسایل الشیعه، ج۱۴، ص ۱۱۶) اسلام برای تمام تلاش های زن که در خانه همسر انجام می دهد، ارج می نهد تا آنجا که امام صادق علیه السلام می فرماید: لیوان آبی که زن به همسر می دهد از یک سال عبادت شب و سحرخیزی که روزش را روزه بگیرد، نزد خدا بهتر است. (وسایل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۲۳) کسانی که در اداره زندگی بی تفاوت هستند و همسران خود را همچنان رها و معطل و حقوق آنان را تضییع می نمایند، مورد لعنت پیشوایان معصوم قرار گرفته اند، «ملعون ملعون من ضیع من یعول». (همان، ص ۱۲۲) خداوند متعال که در قرآن توصیه به رفتار نیکو با سایر انسان ها و مومنین و خصوصا زنان نموده است و حتی در هنگام طلاق دستور به رفتار معروف با زنان می دهد (بقره : ۲۳۱ و ۲۳۳)؛ چگونه مجوز کتک زدن زنان را انشاء نموده است؟!
در قرآن که منبع اصلی اسلام است عبارت واضربوهن (نساء: ۳۴) مورد مناقشه قرار گرفته است. برخی این عبارت را با این استدلال که ظهور در زدن زن دارد، مجوزی برای کتک زدن زنان در نظر گرفته اند و در نتیجه اسلام را دینی ضد حقوق بشر و ضد حقوق زنان معرفی می کنند.
واژه شناسی
نشوز در لغت
نشوز در لغت به معني ارتفاع و برخاستن، برجسته شدن، بلند شدن از جاي خود، برآمدگي پیدا کردن، امتناع و سرپیچي کردن، نافرمان و سرکش شدن و جفا کردن آمده است. (راغب اصفهانی 1372 ج 3:347)
نشوز در اصطلاح
مفهوم اصطلاحي نشوز تفاوت چنداني با مفهوم لغوي آن ندارد بیشتر مفسران، نشوز را خروج زن از اطاعت شوهر گرفته اند. در المیزان عصیان و استکبار از اطاعت آمده است. (طباطبایي 1364ج 4:347) برخی دیگر آن را عصیان شوهر و استیلاي بر او و مخالفت با او معني کرده اند (طبرسي449 :1349) همچنین آن را به معناي برخاستن و خروج از طاعت میدانند که از زن وشوهر صادر می شود.(محقق حلي 1409ج 281 :2) صاحب جواهر در مفهوم اصطلاحي نشوز آن را خروج هر یک از زوجین از اطاعت دیگري و انقیاد وي میداند که بر عهدة هر یک نسبت به دیگري واجب است. (نجفي بیتا ج 200 :31) اینکه نشوز را اطاعت نکردن از همسر درجایی که واجب است بر او، مثل تمکین نکردن، نپیراستن خود از چیزهایي که تنفرآمیز است و با بهره وری و لذت بردن از او ناسازگار است و مانند اینها می داند. (امام خمیني 1421ج 2و747 :1) بنابراین با توجه به آنچه بیان شد میتوان نشوز را خودداري هر یک از زوجین از اداي حقوق واجب طرف دیگر بدون وجود مانع شرعي دانست و ویژگي این خودداري کراهت، نافرماني، عصیان آگاهانه و عامدانه است.
با عنایت به آیۀ 34سوره نساء، دیدگاههای گوناگونی در ارتباط با نشوز ارایه شده است.دیدگاه غالب را باید نافرمانی و خروج زوجین از وظیفه واجب نسبت به همسر دانست. (طباطبائی، ج4، ص 347) اما در مجموع میتوان به سه نگرش کلی اشاره داشت.
سه نگرش کلی در مورد نشوز
1- عدم تمکین خاص، بر اساس این نگرش وظیفه اصلی زن تمکین در مسائل زناشویی است.(ابن بابویه،ص 350- حسینی سیستانی،ج 4، ص106)
2- عدم تمکین عام، برخی نشوز را اطاعت نکردن زن از همسر به طور عام می دانند و از قوامیت به ریاست مرد بر خانواده تعبیر کرده و نشوز را مقابل قوامیت دانسته اند. (ابن العربی، ج1، ص417-ابن کثیر، ج2، ص256)
3- گروهی نیز با توجه به کاربردهای قرآنی نشوز را در معنای جمع کردن میدانند و معتقدند بارزترین مصداق حفظ غیب حفظ نفس است چه بسا قرآن عامی بیان کند که از آن اراده خاص شود از نمودهای نشوز راه دادن بیگانه بدون اذن شوهر به خانه او است.(سجادی،ص26-25)
لفظ غیب کنایه است یعنی اگر شما در غیاب کسی حیثتش را حفظ کنید به آن حفظ غیب گفته می شود. نشوز که در مورد رابطه زن و شوهر است نقطه مقابل حفظ غیب گفته می شود نه قنوت (میرخانی،ص5) پس حفظ غیب به معنای پاکدامنی و نشوز به معنای خیانت کردن است.
حفظ غیب یعنی بین خود و مرد دیگری را جمع نمی کند نشوز یعنی بین خود و مرد بیگانه جمع میکند برخی روایات نیز این قول را تایید می نمایند در روایت تحف العقول تنبیه در صورت فاحشه مبینه مجاز شمرده شده است.(مفید، ص69-68)
راهکارهای علاج نشوز
در ادامه آیه جهت مقابله با نشوز زنان، موعظه، هجران در بستر و ضرب پس از خوف از نشوز برای مردان تجویز شده است. موعظه و هجران در بستر که از آن به پشت کردن در خوابگاهها تعبیر می شود راهکاری است که در تفسیر آن اختلافی نیست.
دین اسلام به مرد اجازه نداده است که زن خود را بزند، مگر در یک صورت و آن نشوز زن است.بنابر این نشوز به صرف بروز یک حالت روانی زودگذر صدق نمی کند، بلکه همان طور که بیان شد لغت شناسان آن را به کینه توزی، جفا و عصیان معنی کرده اند. نشوز این است که زن پس از بسته شدن عقد به مرد اجازه نزدیکی با خودش را ندهد.
وعظ
وعظ در لغت نهي آمیخته به تهدید است. (راغب اصفهاني 1372ج 2:137) ولي ظاهراً معناي موعظه وسیعتر از این است و درواقع هرگونه اندرزي که در مخاطب تأثیر بگذارد، او را از بدیها بترساند و یا قلب او را متوجه نیکیها گرداند وعظ و موعظه نامیده میشود. البته مفهوم این سخن آن نیست که هر موعظه ای باید تأثیر داشته باشد، بلکه منظور آن است که در قلبهای آماده بتواند، چنین اثري بگذارد. چنانکه در سورة یونس، تمام انسانهای جهان را مخاطب ساخته، می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (یونس: 57) در سوره سبأ آیه 46 می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَة» بگو من تنها شما را به یک چیز اندرز میدهم و آن این است که براي خدا قیام کنید .»… جمله اعظکم «شما را اندرز می دهم» در حقیقت بیانگر این واقعیت است که من خیر و صلاح شما را در این سخن در نظر می گیرم نه هیچ مسئله دیگر (امامي459:1378 ) بنابراین با توجه به معناي وعظ به نظر می َّ رسد منظور از «فعظوهن» پند و موعظهای است که با ترساندن شخص از گناه نشوز همراه است بهگونهای که زن دلش نرم شود و دست از نشوز بردارد.
هجر
هجر (بر وزن فجر) در لغت به معني «دوري کردن و جدایی گزیدن» است. (مکارم شیرازی1373 ج 255 :4) هجر و هجر آن است که انسان از دیگري جدا شود خواه با بدن یا با زبان یا با قلب (راغب اصفهاني 1372ج 2:178)
معنای لغوی ضرب
واژة ضرب در قرآن چندین بار به کاررفته، که معاني آن در همه جا یکسان نیست، بلکه درجاهای مختلف معاني متفاوت دارد. ضرب، زدن دو چیز به یکدیگر است و با توجه به اختلاف ضرب و انواع زدن در تفسیر آن اختلاف است مثل زدن چیز با دست و عصا و شمشیر و مانند اینها (راغب اصفهاني 1372ج 254 :2) در معنای اصطلاحی، ضرب ّ در آیه (واضربوهن) اکثراً ضرب را به معنای زدن و تنبیه بدنی در نظر گرفتند. (نجفی بیتا 206 :31) و برخی نیز تعابیر دیگری به کاربردند که ضرب در سنت رسول خدا(ص) به معنای جدایی و ترک کردن و دوری گزیدن است و این معنا هماهنگ با روح طبیعت و استعمال مجازی واژه ضرب و مشتقات آن در قرآن است (بلاذري 1417ج ،246 :2 به نقل از: معموري و خوش سخن مظفر 89 :1389)
دو دیدگاه در مورد ضرب وجود دارد که قول اول جزء اقوال مشهور می باشد و هر کدام از این دو براساس شواهد لغوی ارائه شده است:
1- اکثر مفسران اضربوهن را تنبیه بدنی زنان ناشزه تفسیر کرده جواز آن را بعد از موعظه و هجران در خوابگاه ها دانسته اند.(رازی، ابوالفتوح، ج5،ص350- طبری، ج3، ص37)
2- برخی معتقدند ضرب درآیه به معنای کتک زدن نیست و به وجوه معنایی دیگر ضرب شامل اعراض و رویگردانی (موسوی رکنی، ص166)، ترک منزل (ابوسلیمان،ص39-38) و سختگیری در نفقه(مغنیه، ص159) اشاره کردهاند.
معنای اصلی ضرب در فرهنگ های کهن عربی «انجام دادن هر کاری» است. فراهیدی «یقع علی جمیع الاحوال» را به عنوان اولین معنای ضرب آورده است. این معنای کلی را بر معانی سیر و حرکت، کسب و اخذ، طلب رزق و منع کردن منطبق کرده است.(فراهیدی، ج7، ص31-30)
در میان معانی ذکر شده برای «ضرب»، بدون به کار رفتن حرف اضافه «ب» در این لغت نامه ی کهن، معنای کتک زدن نیست. بررسی لغت نامه های دیگر قدیمی نیز نشان می دهد کسانی مانند ابن فارس و زمخشری و ابن منظور نیز ضربه به معنای زدن را نیاورده اند.(ابن فارس، ج3، ص399-398) (زمخشری، ص373 - ابن منظور،ج1، ص549)
اما در کتاب لغت معاصر معنای اول ضرب را باید زدن دانست. زدن با شمشیر یا عصا در فرهنگ ابجدی معنای اصلی ضرب است. (بستانی و مهیار، ص568) در قاموس قرآن نیز زدن با دست بیان شده است.(قرشی، ج4، ص175)
با توجه به اقوال لغویان می توان ضرب را از واژگانی دانست که تطور معنایی پیدا کرده است. متقدمانی چون فراهیدی ضرب را انجام دادن هر عملی از جمله حرکت و مسافرت و کسب روزی در زمین معنا کرده اند. و آن را بدون حرف اضافه به به معنای زدن ندانسته اند. با گذشت زمان معنای زدن برای ضرب مبدل به اولین معنای این واژه شده است. با توجه به این معنا «ضرب» بدون حرف اضافه «ب» به معنای انجام دادن است. و واقع شدن «ضرب» معادل وقوع هر عملی می تواند باشد. هر گاه «ضرب» با حرف اضافه «ب» استعمال شود و آنچه بعد از «ب» می آید، آلتی باشد که بتوان از آن برای ضربه استفاده کرد، از ضرب زدن برداشت میشود.
ضرب در قرآن
کاربردهای گوناگونی از «ضرب و مشتقات آن» در قرآن کریم مشاهده می شود. بیشترین استعمال ریشۀ در قرآن، «ضرب» بدون حرف اضافه و به معنای«آوردن و ارسال» است. هنگامی که «ضرب» با صورتهای مفرد و جمع واژۀ «مثل» آورده شده مفهوم «آوردن و ارسال مثل» از آن برداشت می شود.
طبرسی ذیل آیۀ «إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهاَ …» (بقره: 26) به یک معنای عام با تعبیر «یقع علی جمیع الاعمال» برای «ضرب» اشاره کرده و پس از آوردن معانی سیر و حرکت در زمین، پرداختن به کسب و تجارت و جهاد در راه خدا برای این واژه، ضرب امثال را به معنای آوردن و ارسال مثل از جانب خدا را مطرح می کند. (طبرسی، ج ، 1ص 163)
بر این اساس «ضرب امثال» نوعی اقدام عملی با متعلق مثل به حساب می آید. معنای سیر و حرکت برای«ضرب» با مقاصد مختلف مانند مسافرت، کسب روزی و جهاد در راه خدا، پس از مفهوم ارسال و آوردن، بیشترین استعمال این ریشه را در قرآن داشته که این مفهوم نیز بیانگر همان اقدامی عملی است که در محدوده و ظرف زمین قابل انجام است.
«ضرب» در آیه 273 بقره «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُواْ فی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فی الْأَرْض …» از سوی مفسران ذهاب و تصرف، معنا شده است. (طبرسی، ج2، ص666) و در آیه «یا أیّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا ضرَبْتُمْ فی سَبِیلِ الَّلهِ فَتَبَیَّنُواْ…» (نساء:94) سفر و خروج به قصد جهاد در راه خدا تفسیر شده (طباطبائی، ج5، ص 41) و در آیه 61 بقره «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ» به معنای جعل و قراردادن معنا شده است. (ثعلبی، ج1، ص206)
«الزام و وجوب» نیز از وجوه معنایی ضرب است.(طبرسی، ج1، ص256) «وضع و ایجاد» هم که نوعی اقدام عملی به حساب می آید از دیگر معانی «ضرب» در قرآن است. ابن عاشور در تفسیر آیه «فَضُرِبَ بَیْنهَم بِسُورٍ لَّهُ بَابُ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ» (حدید: 13) و آیه «وَ قَالُواْ ءَ أَالِهَتُنَا خَیرْ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ…»( 58: زخرف) معنای«وضع و ایجاد» را برای ضرب برگزیده است. (ابن عاشور، ج27، ص346)
در آیه ی«فَضَرَبْنَ عَلی ءَاذَانِهِمْ» (کهف: 11) بیشتر مفسران ضرب را به معنای «منع کردن» آورده اند. و عده ای نیز آن را «افکندن» تفسیرکرده اند.(ابن کثیر، ج5، ص126- ثعلبی، ج3، ص510) «ضرب» با حرف اضافۀ عن در آیه5 زخرف «أَ فَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ…» به معنای «ترک کردن و اعراض« آمده است. (ابن عاشور، ج25، ص214)
در اکثر کاربردهای ضرب در قرآن از مفهوم زدن اثری یافت نمی شود. ولی با حرف اضافه ی «بـ» به معنای زدن با وسیله ای آمده است؛ مانند زدن با عصا در آیه ی« فَقُلْنَ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ…« (بقره : 60)(رازی، ابوالفتوح، ج1، ص 306) یا معنای زدن به وسیلۀ اعضای بدن به مانند آیه ی 73 بقره: «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها» (جرجانی، ج1، ص107)
در برخی آیات، «ضرب» بدون حرف اضافۀ «بـ»، استعمال شده اما سیاق آیه این است که معنای زدن با وسایلی را نشان می دهد. مفسران ذیل این آیات، حرف اضافۀ »بـ «را همراه وسایلی مانند شمشیر و سلاحهای آهنین در تقدیر گرفته ا ند. به عنوان مثال: مقاتل بن سلیمان در تفسیر »فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ« (انفال: 2) می گوید: «اضربوا بالسیف» (مقاتل بن سلیمان، ج2، ص104) و همینطور در تفسیر «الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ … أَدْبارَهُم» (محمد: 27) نیز عباراتی مانند: «تازیانه، عمودهای آهنین و شمشیر» را با توجه به سیاق آیه در تقدیرگرفته ا ند. (جرجانی، ج 4، ص9- حائری تهرانی،ج5، ص98- حقی بروسوی، ج8، ص520) بنابراین از کاربردهای «ضرب» در قرآن، زدن به وسیلۀ شمشیر، سلاحهای آهنین یا تازیانه است.
باتوجه به استعمال مطلق ضرب در آیۀ 34 سورۀ نساء، بدون حرف اضافه احتمالاً معنای آن با عنایت به گفته لغویان ـ یعنی «یقع علی جمیع الاعمال» به اقدام عملی از جانب شوهر در مقابل نشوز همسرش باشد.
مسئله جنسی در زندگی زناشویی حق دو طرف است. اگر زنی از انجام کارهای خانه، بچه داری و… سرباز زند شارع مقدس هیچ حقی برای مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمی تواند در این موارد واکنش نشان دهد. بنابر این آیه فوق در مورد بسیاری از مسائل اختلافی زوجین ساکت است. طبق عقد ازدواج مرد حق ندارد که برای تادیب، زن را بزند بلکه باید او را نصیحت و موعظه کند. اما قضیه زدن صرفا به حالت نشوز مرتبط است که زن به حق شوهر خود ملزم نیست. این زدن برای بازگرداندن زن به التزامات زناشویی است نه برای ادب کردن او. علامه فضل الله، سایت بینات.) مرد نیز حق ندارد در صورت نیاز جنسی داشتن زن، او را از حقش باز دارد. مراد از هجر زنان در مضاجع پشت گردانیدن است به سوی ایشان در یک فراموش یا نزدیکی ناکردن ا ست با ایشان - واضربوهن - یعنی زدن غیر شدید. زدنی که هدف آن این است که زن به التزامات زناشویی خود بازگردد - مراد از ضرب زدن است که گوشت را مجروح نگرداند و استخوان را نشکند (آیات الاحکام (الجرجانی)، ج ۲، ص ۳۴۴.)
مخالفان ضرب
مخالفان ضرب بنا بر شیوه استدلال دو دسته اند:
الف: حمل ضرب در معنای دوری گزیدن:
چگونه در قرآن حکم به تنبیه بدنی زن داده شد، در حالی که خداوند به مردان فرمان می دهد که با زنان خود به نیکی رفتار نمائید: و عاشروهن بالمعروف. روایات بسیار از پیامبر اسلام در مورد مهربانی و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان بازداشته، مانند این روایت که پیامبر فرمود: ایضرب احدکم المراه ثم یضل معانقها (وسایل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۱۹) آیا زن را کتک می زنید، سپس می خواهید با او هم آغوش باشید؟!. برخی اسلام پژوهان تنبیه را روا نمی دانند و آن را انکار کرده اند. (التحریر و التنویر، ج ۵، ص ۴۳) اینان می گویند ضرب به معنای دوری و ترک زن برای مدتی محدود است. قاضی ابوبکر درباره آیه می گوید: زن را کتک نزند و اگر به وی امر و نهی کرد، ولی او اطاعت نکرد، فقط بر او خشم گیرد. (احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۴۲۰) یعنی معتقد است از نظر خداوند، ضرب (زدن) مباحی ناخوشایند است، نه اینکه باید به کار گرفته شود. واژه (ضر ب) در قرآن حدود ۱۰ بار به کار رفته شده که معانی آن در همه جا یکسان نیست بلکه دستکم در قرآن برای آن پنج معنای متفاوت وجود دارد: قرار دادن و وضع کردن، مقرر نمودن چشم پوشی و نادیده گرفتن و روی برگرداندن و دوری گزیدن. اندکی تامل در مفهوم این آیه، تردیدی باقی نمی گذارد که ضرب در این آیه نمی تواند و نباید به مفهوم کتک زدن باشد. بلکه تنها مفهوم مناسب برای آن اعراض کردن و دوری گزیدن می باشد. چرا که موضوع این آیات، اختلافات زن و شوهر است و به طور خاص به مسئله نادیده گرفتن حقوق همسری (زناشویی) از سوی زن پرداخته و می گوید: و هرگاه از تضییع حقوق خود از سوی زنان نگران می باشید، با آنان گفتگو کنید و آنان را پند و اندرز دهید و اگر اثر نبخشید در بستر مشترک، از آنها فاصله بگیرید بدون آنکه بستر خواب خود را جدا کنید و چنان که باز اثر نبخشید از آنان دوری گزینید و اگر چنان که باز اثر نبخشید و حق شما را ادا نکردند، شما حق هیچ گونه ستم و ظلمی را بر آنها ندارید. ملاحظه می شود که اگر به جای (دوری گزیدن) از (کتک زدن) استفاده شود، هرگز با لحن آیه و ترتیب منطقی راه حل های ارائه شده هیچ گونه تناسب و سازگاری ندارد. در حالی که قرآن پس از عدم تاثیر گفتگو و پند و اندرز دادن، حتی به مردان، اجازه جدا کردن بستر خواب را هم نمی دهد (کلیه مفسران قرآن و لغت شناسان عرب در توضیح این قسمت آیه تصریح کرد ه اند که واهجروهن فی المضاجع به این معناست که در حالی که در یک بستر خواب هستید از زنان فاصله بگیرید. یعنی حتی در این مرحله توصیه می کند بستر خواب را هم جدا نکنید.) حال چگونه می توان پذیرفت که در مرحله بعد، کتک زدن را توصیه نماید؟ آیا منطقی این نیست که حتی اگر می خواهد کتک زدن را توصیه نماید باید در مراحل دیگر باشد؟ ضرب مورد اشاره در آیه به معنای زدن نیست. چنان که وقتی میان پیامبر و همسرانش اختلاف پیش آمد و اینان به نصیحت رسول خدا عمل نکردند، پیامبر برای یک ماه از آنان جدا شد و به مکانی به نام مشربه رفت و از زن و خانه دوری گزید. پیامبر هیچ گونه آزار جسمانی به آنان نرسانده، کتک شان نزد و تحقیر و سرزنش شان نکرد. اگر زدن و آزار جسمی و روحی خواسته خدا و راه حلی ثمربخش بود، پیامبر نخستین کسی بود که به دستور خدا عمل می کرد اما کسی را نزد و بدان اجازه یا دستور نداد.
ب) محدود بودن حکم به زمان:
برخی معتقدند که حکم مربوط به شرایط خاصی بوده و میگویند آیا نمی باید شرایط اجتماعی، سیاسی و مردم شناسانه را که بر آیه چیره بود و سبب صدور چنین حکمی شد، در نظر گرفت؟ اگر بپذیریم روا دانستن تنبیه بدنی آن هم پس از مراحل و با شرایطی که در آیه بیان شده، برای برهه و اوضاع خاصی بود، می توان نتیجه گرفت: هرگاه این وضع از بین رود، حکم نیز از میان خواهد رفت! چنین برداشتی نه از ارزش آیه می کاهد و نه تفسیری فراتر از اهداف سازنده و مثبت و بشر دوستانه قرآن است. این فهم از آیه اگرچه مطابق با ظاهر آیه قرآن نیست. اما با آیاتی که فرمان برخورد نیک با همسر می دهد و پیوند بین زن و مرد را مودت و دوستی و رحمت می داند، سازگارتر می نماید.
موافقان ضرب
همه مفسرین و فقهای شیعه که موافق زدن هستند آن را تادیب دانسته و فتوا به ملایم بودن آن داده اند: فقیهان (باتوجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبیه بدنی همسر کردند اما آن را مقید ساختند که خون آلود نباشد و عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد. (تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۵۰۴) از نظر برخی اسلام شناسان کتک زدن می باید با پارچه به هم تنیده و یا با دست باشد، نه با تازیانه و عصا. (تفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۸۷) در آیه ۴۴ سوره ص آمده است: «و خذ بیدک ضغثا و لاتحنث»؛ به ایوب گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم (یا مانند آن مثل شاخه نازک خرما) را برگیر و با آن (همسرت) را بزن و سوگند خود را مشکن. زدن همسر توسط حضرت ایوب، خطا و جرم بر ضد زن شمرده نمی شد چون اذیت و آزاری ندید و تحقیر نشد. واجب است بر زنان اطاعت امر و نهی ایشان در لوازم نکاح و جایز نیست زنان را نشوز و نافرمانی شوهران خود و جایز است شوهران را تادیب و ایذای ایشان بر تقدیر نشوز (آیات الاحکام (الجرجانی)، ج ۲، ص ۳۴۵) تنبیه بدنی در اینجا - همان طور که در کتب فقهی نیز آمده است - باید ملایم و خفیف باشد به طوری که نه موجب شکستگی و نه مجروح شدن گردد و نه باعث کبودی بدن (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۳۷۳) واضربوهن اگر مراحل قبلی مفید نیفتاد آنها را بزنید بین این موارد باید به ترتیب عمل کرد. (ترجمه بیان السعاده، ج 4:58) اول او را موعظه کنید، اگر موعظه اثر نگذاشت با او قهر کنید، و رختخوابتان را جدا سازید و اگر این نیز مفید واقع نشد، او را بزنید. (ترجمه المیزان، ج 4:546) در تفسیر کلبی از ابن عباس نقل کرده است که: زنان را به کتاب خدا موعظه کنید و به او بگویید که از خدا بترسد و از شما اطاعت کند، اگر قبول نکرد با او درشتی کنید وگرنه طوری او را بزنید که بدنش زخم نشود و استخوانش شکسته نشود. از امام باقر نقل شده که منظور: زدن با مسواک است. (ترجمه فی البیان فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۱۳۷) مقصود از اضربوهن، زدن با چوب مسواک و شبیه آن است، زدنی که از روی رفق و دوستی باشد (تفسیر نور، ج ۲، ص ۲۸۴.) قضیه زدن صرفا به حالت نشوز مرتبط است که زن به حق شوهر خود ملزم نیست. این زدن برای بازگرداندن زن به التزامات زناشویی است نه برای ادب کردن او. (علامه فضل الله، سایت بینات.) معنای خوف در آیه علم است و مرد حق دارد با تحقق نشوز یکی از امور سه گانه در آیه را انتخاب نماید. (ابن جنید، منقول از جواهرالکلام، ج ۳۱، ص ۲۰۳)
اختلافی که در این رابطه بین علما وجود دارد این است که آیا موارد سه گانه ذکر شده در این آیه (وعظ، هجر، ضرب) به ترتیب انجام شود و یا این که شوهر میتواند یکی را انتخاب نماید و در این زمینه مخیر است.برخی همچون علامه طباطبایی قائل ترتب یک مرحله بر مرحله دیگر است (طباطبایی، 1364،ج4،ص250)برخی نیز احتمال به تخییر داده اند.(نجفی بی تا ،ج 31، ص203)
اوّلا، زدن در آیه به گونه غیر مبرّح تفسیر شده؛ یعنی زدنی که سخت دردآور نباشد که در واقع زدن نیست، بلکه دست کشیدنی است با ظرافت ویژه. از همین رو مقید شده که با تازیانه و چوب و وسیله دیگر نباشد، مگر چوب نازک سواک که انسان با آن مسواک میزند. این در واقع دلالت آیه را خنثی میکند و حق تنبیه بدنی و آزاررسانی زن از سوی مرد را یکسره نفی میکند.
روایات چگونگی ضرب
موضوع دیگری که در خور ژرفنگری است، چگونگی ضرب است. حدود و کیفیت ضرب در احادیث و تفاسیر مشخص شده است و چنین گفتهاند که منظور زدن بسیار نرمی است که هیچ گونه اثری بر جای نگذارد. برای تبیین بیشتر حدود آن و جلوگیری از هر گونه زیادهروی، امام صادق(ع) آن را به زدن با مسواک تفسیر فرمود: «… إنّه الضرب بالسواک»؛ منظور از زدن در آیه، زدن با مسواک است.و این نوعی اعلان تنفر و مخالفت اخلاقی است، نه تنبیه بدنی.
نیز باید توجه داشت که همین مقدار برخورد، باید پس از دو مرحلة اخلاقی و تربیتی انجام گیرد. این دو مرحله در متن آیه تبیین گشته است: 1ـ فعظوهنّ: به آنها پند دهید.2ـ واهجروهنّ فی المضاجع: از خوابگاهشان دوری کنید.دوری از خوابگاه نیز که ممکن بود به زیادروی بینجامند و به دوری دراز مدت بکشد، به حدّاقل آن، تفسیر شده است که از خشونت برخی جداییها و بیاعتناییها مانع گردد.
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «یحوّل ظهره إلیها»؛ پشت به زن بخوابد نه دوری زیاد و یا به اطاقی دیگر رفتن و یا ترک خانه و… پس در دوری از خوابگاه زنان نیز از هر گونه خشونت و زیادهروی منع گردیده است.
ابن جریر از عکرمه نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر شما را در انجام کار نیک نافرمانی کردند بزنیدشان؛ ولی زدن غیر مبرّح و همین روایت را به نقل از حجاج بن مزاحم نیز آورده، با این افزونی که غیر مبرّح را به غیر مؤثر تفسیر کرده، یعنی زدنی که تأثیری در تغییر رنگ پوست بدن حتی به اندازه سرخ شدن نداشته باشد. عطا میگوید: به ابن عباس گفتم: زدن غیر مبرّح چگونه است؟ گفت: با چوب مسواک و مانند آن. در فقه الرضا(علیه السلام) آمده است: زدن با مسواک و مانند آن به ملایمت و آرامی.(بحارالانوار،ج 101، ص58)
روایات نهی از ضرب و توصیه به مدارا در جامع الاخبار صدوق از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده :در شگفتم از کسی که همسر خود را میزند، حال آن که خود به زدن شایستهتر است. زنان خود را با چوب نزنید که قصاص دارد، ولی با سختگیری در خوراک و پوشاک آنان را بزنید تا در دنیا و آخرت آسوده باشید.
در حدیث دیگری فرمود: سفارش مرا درباره زنان پاس بدارید تا از سختی حسابرسی رهایی یابید، و هر که سفارش مرا پاس ندارد، چه سخت است وضع او در پیشگاه خداوند.(همان، ج 100، ص249 به نقل از جامع الاخبار، ص 157-158) این حدیث صراحت دارد که منظور از زدن در آیه تأدیب است،ولی نه با چوب دستی و تازیانه (چنان که با چهارپایان رفتار میشود) بلکه با ایجاد محدودیت در خوراک و پوشاک و مانند اینها، و این با روش تعدیل در زندگی سازگارتر است.
دوّم از زدن زنان چنان به سختی نهی و منع شده است که تخلف کننده را از دایره نیکان امت بیرون شمرده، جزو شرار الناس میشمارد. چنان که در حدیث آمده که: زنانِ بسیاری از همسران اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گرد خانه پیامبر به شکایت از همسرانشان (که زدن آنان را مجاز میدانستند)آمدند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اینان نیکان شما نیستند. (الدرالمنثور، ج 2، ص523)
همچنین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را که حقوق همسر خود را ضایع کند و جانب او را رعایت نکند نفرین کرده، فرمود: «ملعون ملعون من ضیّع من یعول».(من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 103.) در حدیث دیگری فرمود: همین گناه بس که مردی عیال خود را تباه سازد. (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مصری، ج2، ص 193)
چه حقی زنان بر مردان دارند؟ پیامبر(ص) فرمود: برادرم جبرئیل مرا خبر داد، و پیوسته سفارش میکرد درباره زنان، تا آنجا که گمان بردم مرد حق ندارد به همسرش أفّ بگوید، و گفت: ای محمد، بپرهیزید خدا درباره زنان. ایشان اسیر دست شما هستند. آنها را براساس پیمان و امانت خدا گرفتهاید. تا آنجا که گفت: پس بر آنان دلسوزی کنید و دل ایشان را آرام بدارید تا با شما باشند، و اکراه و اجبارشان نکنید و بر سر خشمشان میاورید. و نیز فرمود: بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهترین باشد و من بهترین هستم از میان شما برای خانوادهام. (من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 362) منظور از محبت در این گونه احادیث، دلسوزی و خوشرفتاری و مهرورزی و پاسداشت کرامت اوست در مرتبه والای انسانی که دارد، و هرگز و هیچ گاه نظر به جانب شهوت نیست.
زنی به نام حولاء نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از حق مرد بر زن و حق زن بر مرد پرسید، تا آنجا که گفت: چه حقی زنان بر مردان دارند؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برادرم جبرئیل مرا خبر داد، و پیوسته سفارش میکرد درباره زنان، تا آنجا که گمان بردم مرد حق ندارد به همسرش أفّ بگوید، و گفت: ای محمد، بپرهیزید خدا درباره زنان. ایشان اسیر دست شما هستند. آنها را براساس پیمان و امانت خدا گرفتهاید. تا آنجا که گفت: پس بر آنان دلسوزی کنید و دل ایشان را آرام بدارید تا با شما باشند، و اکراه و اجبارشان نکنید و بر سر خشمشان می آورید. (مستدرک الوسائل ،ج14، ص252)
شیخ صدوق در دو کتاب خود علل الشرایع و امالی از امیرمؤمنان(ع) نقل کرده که فرمود: در هر حال با ایشان مدارا کنید و با آنان نیکو سخن بگویید، باشد که ایشان نیکو عمل کنند.( بحارالانوار،ج100، ص223، به نقل از علل الشرائع، ص 513 و امالی صدوق، ص 206) امام صادق(علیه السلام) از پدرش نقل کرد: هر که زنی میگیرد باید گرامی اش بدارد، پس همانا همسر هر کدام از شما لعبتی است،هر که گرفت نباید او را ضایع گرداند. (همان، ص 224)
اگر زن کاری انجام دهد، شاید احساس بر او غلبه کرده باشد، که او زود به هیجان میآید، اما مرد چرا عنان خود را با احساساتی زودگذر رها کند و تسلیم خردورزی نباشد؟! پس او سزاوارتر است برای تنبیه و تأدیب، به هر حال چنین کسی دیگر از امت که با روش والای اسلامی تربیت یافتهاند نخواهد بود.
نتیجه گیری
زن ارزش انسانی والایی دارد که مرد باید آن را پاس بدارد و خوار و رسوایش نسازد و نیکو با او رفتار کند و خود را با او دو شریک هماورد در اداره امور زندگی بداند، مسئولیت ها را عادلانه تقسیم کند، او را بر هیچ کاری مجبور نکند، از او خاطرخواهی و جانبداری کند و با نرمی و مدارا با او همزیستی کند، چرا که او گل است و نه قهرمان. اگر از او لغزشی دید بر آن چشم بپوشد و اگر ناسازگاری و ستیز از او احساس کرد با او نیکو مدارا کند تا خاطر نازک و زودرنج او را به دست آورد.
بدانید هر که همسر خود را بزند یا سیلی بر او بنوازد، خود شایستهتر است برای سیلی خوردن و از نیکان امت نیست، بلکه چه بسا از بدان ایشان خواهد بود. دلیل این مطلب آن است که اگر زن کاری انجام دهد، شاید احساس بر او غلبه کرده باشد، که او زود به هیجان میآید، اما مرد چرا عنان خود را با احساساتی زودگذر رها کند و تسلیم خردورزی نباشد؟! پس او سزاوارتر است برای تنبیه و تأدیب، به هر حال چنین کسی دیگر از امت که با روش والای اسلامی تربیت یافتهاند نخواهد بود.
در نتیجه، ظاهر بی قید و شرط آیه نسخ شده است و آنچه آن را نسخ کرده سفارش های اکید درباره زن و جانبداری و پاسداری از کرامت اوست نیز ممنوعیت زدن او با همه شیوهها جز شیوهای که در واقع زدن نیست، بلکه به توجه و علاقمندی شبیه تر است تا زدن دردآور، و پیامبر و بزرگان امت (که همواره به پیروی از ایشان دستور داده شدهایم) چنین کردهاند.
اسلام اطاعت زن از شوهر را در مسائل ویژة زن و شوهری، لازم و تکلیف میداند، و این را حقی برای شوهر میشناسد.اهمّیت و ضرورت این حق و لزوم برآوردن این نیاز پوشیده نیست. این نیاز در صورتی که برآورده نشود و با گستاخی برخی زنان روبرو گردد، ممکن است با خشونتهای فراوانی روبرو شود، زیرا که نوعاً و به طور طبیعی قدرت مرد بیشتر است. حال قرآن کریم دایره آن را محدود کرده و از هر گونه زیادهروی برای اِعمال خواست شوهر (بویژه با توجه به مفهوم این ضرب) مانع گردیده است و برای آن شیوة قانونی (مراحل و اندازه) معیّن کرده است، تا به زیادهرویهای ظالمانهای نینجامد. بنابر این ضرب در صورتی است که خلافی صورت گرفته باشد و آن هم خلاف در روابط ویژه شوهری است.
بنابر این طبق منطق عقل و شرع، اگر زنان از ابتداییترین و ضروریترین حق میان خود و شوهرانشان سرباز زدند، (یعنی نشوز) نخست با دو واکنش اخلاقی و آموزشی روبرو میگردند و سپس با مرحلهای تنبیهی، با همان مقدار و در چارچوب معینی که امام صادق (علیه السلام) مشخص کردند، با زن برخورد میشود و نه بیشتر.
این نکته نیز قابل دقت است که برخی فقیهان مطرح کردند که اطاعت زن از شوهر، تنها در مورد همان رابطة ویژه است و حتی اگر لذتجوییهای دیگر در شرع مجاز شمرده شده باشد اطاعت در آنها لازم نیست؛ زیرا دلیلی نداریم که تن دادن زن به همة انواع لذتجوییها واجب باشد، تا تن ندادن به برخی از آنها نشوز شمرده شود. (آیت الله سیّد محسن حکیم(ره)، مستمسک العروة الوثقی، ج 14، ص 64)
تطبیق خطابات قرآنی به زنان پیامبر بر شرایط کنونی
مقدمه
در قرآن آیاتی خطاب مستقیم با عبارت یا نساء النبی به زنان پیامبر وجود دارد با توجه به اینکه ما میدانیم اکنون همسران پیامبر وجود ندارد از طرفی می دانیم که قرآن محدود به زمان خاصی نیست به عبارت دیگر عمومیت لفظ بر خصوصیت سبب برتری دارد جای سوال اینجاست که چرا این عبارت خطاب به همسران پیامبر همچنان در قرآن وجود دارد و مقصود خداوند از آوردن آیاتی با چنین الفاظی چیست؟
تمامی خطابات قرآن به همسران پیامبر در سوره احزاب جمع شده است در این سوره دو خطاب داریم. خطاب غیر مستقیم با یا ایها النبی قل لازواجک آیه ۲۸ و ۵۹ و خطاب مستقیم با عبارت یا نساء النبی آیه ۳۰ و ۳۲
آشنایی با فضای کلی سوره احزاب و هدف از نزول این سوره
همانطور که قبلاً گفته شد چون این آیات در سوره احزاب آمده است ابتدا هدف از نزول سوره را مطرح میکنیم تا با فضای کلی آن آشنا شویم.
هدف از نزول سوره
الف) حل بحران اعمال فشار منافقان بر پیامبر گرامی اسلام به بهانه اقدام آن حضرت به ازدواج با زن مطلقه پسر خوانده خود در مقابل ابطال فرهنگ جاهلی پسر پنداشتن پسر خواننده ها
ب) مقابله با بحران تشدید اعمال فشار بر پیامبر و ایذاء آن حضرت و مومنان از سوی منافقان و بیمار دلان و شایعه افکنان که با بهانه های واهی و تلاش برای اشاعه فرهنگ کم عفتی همراه است.
فضای کلی سوره
غبارآلود کردن فضای موجود بر علیه مقام و موقعیت رهبری و تلاش برای نفوذ و سوء استفاده منافقین
مفهوم شناسی
واژه« نساء»
بیشتر زبان شناسان واژه نساء را از ریشه نسی یا نسیء به معنای به تاخیر انداختن و فراموش شده گرفتهاند. برخی از این ریشه استنباط کرده اند که زنان در قرآن به معنی عقب افتادگان و یا فراموش شدگان هستند.( سحابی هاله حقوق و وظایف زن از نگاه قرآن بازتاب اندیشه،۱۳۸۵ صفحه ۷۳)
برخی نساء را اسم جمع مرأه و برخی اسم جنس جمعی میدانند که مفرد ندارد (زبیدی جلد ۴۰ ص ۶۹). با توجه به کنار هم آمدن دو ریشه انس و نساء در کتاب العین این احتمال وجود دارد که نسا و انسان از نگاه خلیل از اقسام اشتقاق کبیر یا نحت باشد.( فراهیدی ۱۴۱۰ جلد ۷ صفحه ۳۰۸). در این صورت نساء به معنای انسانی است که روح دیگران در کنار وی آرام می یابد و دچار ترس و وحشت نمی شود.
معنای مصداقی واژه نساء
الف) با توجه به روایات سبب نزول واژه نسا در برخی آیات زن خاصی یا زنان خاصی هستند( آیه ۲۳۲ سوره بقره درباره همسرم معقل بن یسار) بوده است.
ب) زنان باایمان( آیه ۲۵ سوره فتح)
ج) گاهی با توجه به ترکیب اضافی و وصفی که در ارتباط با آن به کار می روند به گروه خاصی از زنان انصراف پیدا میکند (آیه ۳۲ سوره احزاب)
معنای واژه نبی
نبی از ماده« نبأ»به معنای پیام و پیام مهم است. پیامبران الهی را از این نظر نبی میگویند، که پیام خداوند را به بندگان میرسانند. گاه گفته میشود که این واژه از ماده «نبوه »به معنای بلندی و رفعت گرفته شده است و اطلاق این واژه بر انبیا به خاطر بلندی مقام و مرتبه آنهاست.
معنای واژه رسول
رسول در اصل از ماده رسل به گفته راغب در مفردات به معنی حرکت توام با نرمش است و از آنجا که فرستادگان پیامبر معمول اند با آرامش با بندگان خدا برخورد کنند به آنها رسول گفته شده است ولی رسول معنای وسیعی دارد که هم فرشتگان و هم پیامبران الهی را شامل میشود و در آیات قرآن در هر دو معنا به طور فراوان به کار رفته است.
پیامبر یک نقشه بزرگ و یک طرح با عظمتی برای اداره یک امت دارند و خدای متعال ایشان را برای ایجاد و ساخت یک امت بزرگ مبعوث کرده است. «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» (آیه ۲ سوره جمعه)
در امتی که حضرت می سازند، خانواده یک نقش ویژه دارد و حضرت یک قسمت این طرح ویژه را از طریق خانواده و اهل بیت و همسران خودشان میخواهند جلو ببرند. در آیات ۲۸ تا ۳۳ سوره احزاب نکات تربیتی فراوانی با خطاب قرار دادن همسران پیامبر مطرح شده است که در اینجا به آن پرداخته میشود. «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا؛ وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا؛ يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا؛ وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا؛ يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا؛ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (آیات ۲۸ تا 33 سوره احزاب)
پس از غزوه خیبر که غنائم بسیاری از آن نصیب مسلمانان شد و حذف وافری به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید زنان آن حضرت که ۹ نفر بودند طبقات زائد از مقدار لازم در مخارج شان از پیامبر پیدا کردند.بعضی از آنان گفتند پیغمبر تصور میکند که اگر ما را رها کند همسری از اقوام ما برای ما پیدا نمیشود و زینب و یا حفصه جسارت زیادتری هم نمودند و خداوند گفتار آنها را برای پیغمبر خود نپسندید و ۲۹ روز حضرت از آنها کناره گیری کرد و سپس این آیات نازل شد.
در روايات آمده است كه گناه بزرگان، حساب ديگرى دارد، حتّى اگر از انبيا يك «ترك اولى» سر زند تنبيه مىشوند؛ در حديثى معروف آمده است: «يغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن يغفر للعالم ذنب واحد» «2» هفتاد گناه جاهل بخشيده مىشود، قبل از آن كه يك گناه عالم بخشيده شود.
شدّت و ضعف کیفر و پاداش بر اساس آثار فردى و اجتماعى عمل است. «نساء النبى… ضعفین»؛ کسانى که چهرهى دینى و اجتماعى دارند و کارشان براى دیگران سرمشق است، اگر گناه کنند، کیفرشان بیش از دیگران است. «نساء النبى… ضعفی» خانواده و بستگان مسئولان نظام اسلامى باید بدانند که اگر مرتکب خلافى شدند، نه تنها آزاد نمى شوند، بلکه چند برابر دیگران مجازات مى بینند. «یا نساء النبى… العذاب ضعفین» (تفسیر نور)
هر قدر مكانت و منزلت شخص زيادتر باشد، مخالفت و معصيت او عظيمتر و عقوبت او شديدتر است، و لذا چون زنان حضرت مزيت فضل دارند بر زنان ديگر به جهت مزيت مرتبه و مقام حضرت رسالت و نزول وحى در خانه ايشان، پس عقوبت معصيت آنها بيشتر خواهد بود از ديگران؛ بدين جهت خطاى عالم، عظيم، و عذابش اليم است؛ همچنين سادات به سبب انتساب آنها به حضرت رسالت و شرافت ايشان، گناه آنها دو برابر و عقوبتشان زيادتر است.(تفسیر اثنی عشری)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «الفاحشة الخروج بالسيف» و در حديث ديگر فرمود: «قتال امير المؤمنين» و اين مصداق اتم است و آيه عمومیت دارد و اين حكم اختصاص به آنها ندارد بلكه هر كس که حجت بر او تمامتر است عقوبتش سختتر و شديدتر است. خداوند می فرماید: ای زنان پیامبر به دلیل حشر با پيغمبر و نزول وحي در بيوت شما و بزرگي و فراواني نعمت بر شما حجة بر شما تمامتر است. شما در خانه وحی و مرکز نبوت زندگی میکنید، دیگران به شما نگاه میکنند و اعمالتان سر مشقی است برای آنها، بنا بر این گناهتان در پیشگاه خدا عظیمتر است؛ چرا که هم ثواب و هم عذاب بر طبق معرفت و میزان آگاهی، و همچنین تأثیر آن در محیط داده میشود.(تفسیر نمونه)
شخصى به امام سجّاد عليه السلام عرض كرد: «انكم اهل بيت مغفور لكم»- شما اهل بيت پيامبر، بخشيده شدهايد. امام عليه السلام خشمگين شد و فرمود: «در مورد ما همان آياتى جريان دارد كه دربارهى زنان پيامبر جارى است؛ «انا نري لمحسننا ضعفين من الاجر و لمسيئنا ضعفين من العذاب» اگر ما گناه كنيم، مجازاتمان دو برابر و اگر نيكوكار باشيم پاداشمان دو برابر است.در اینجا امام سجاد علیه السلام خطاب آیه را بر خود تطبیق دادند و آنرا منحصر به زنان نکردند. حساب خانوادهى رهبران دينى از سايرين جداست و بايد بيش از ديگران مراقب رفتار خود باشند. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» (موقعيّت اجتماعى، محدوديّت آور است) وقتى به زنان پيامبر كه بيشترشان پير و سالخورده بوده و زندگى سادهاى داشتند هشدار داده مىشود كه با كرشمه و ناز سخن نگويند، زنان جوان و زيبا بايد حساب كار خود را بكنند. «يا نِساءَ النَّبِيِ … فَلا تَخْضَعْنَ» (تفسیر نور) عبرت به عموم لفظ است نه خصوص سبب، بنابراين گرچه آيه شريفه در باره زنان پيغمبر نازل شده لكن حكم آن عام و نسبت به تمام زنان امّت حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله تا قيامت است.(تفسیر اثنی عشری)
در این آیات خداوند خطاب به همسران پیامبر فرموده است که پاداش شما و عذاب شما دو چندان است.آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم می نویسد: خداوند به آنان می فرماید شما دو مسئولیت دارید و چون به بیت پیامبر متصل هستید. هم شخصیت حقیقی و هم شخصیت حقوقی دارید.بابت آن شخصیت حقیقی که دارید یک گناه کردید و بابت آن شخصیت حقوقی هم که دارید و به بیت متصل هستید و احترام را نگه نداشته اید به همین جهت گناهی دیگر بر شما هست.خداوند می فرماید برای نیکوکاران از شما اجری عظیم در نظر گرفته شده است اگر چیزی در یک جهت زیاد باشد میگویند مثلاً از جهت طول زیاد باشد با آن طویل می گویند اگر از جهت عرض زیاد باشد عریض می گویند اگر از جهت عمق زیاد باشد عمیق می گویند ولی اگر از همه جهات زیاد باشد از این میگویند و جامع این جهات است خداوند می فرماید اگر حرمت شخصیت حقیقی و حقوقی را رعایت کردید از عظیم دارید.این دو برابر شدن پاداش و عذاب منافاتی با آنجا که خداوند می فرماید: هر کسی که حسنه ای را انجام دهند برای ده برابر میشود و یا هفتصد برابر میشود ندارد زیرا بابت آن یک عمل که به حسب شخصیت حقیقی انجام داده است عمل چندین برابر می شود و آن عملی که به حسب شخصیت حقوقی انجام داده است نیز چندین برابر می شود. مضاعف شدن پاداش و عذاب مخصوص همسرانپیامبر نیست بلکه خداوند در مورد حضرت رسول نیز چنین فرموده است که اگر معاذ الله مرتکب خطا و اشتباهی شود، عذابی بزرگ در انتظار اوست ( لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه الوتین)این عذاب برای هیچ کسی نیامده است در حالی که همیشه انحرافات وجود داشته است خدا برای هیچ کسی چنین عذابی نیاورده است حتی کفاری که ادعای نبوت کردهاند نیز این چنین تهدید به عذاب نشده اند.این مطلب نشان دهنده ی آن است که اگر چیزی را کم و زیاد کند دین را زیاد کرده است.
خداوند در این آیات به با اصرار به زنان پیامبر می فرماید که این کار را نکنند در واقع مثل این است که جلوی جمع زیادی به شخصیت مهمی بگویی این کار را بکن و یا این کار را نکن. از این جهت معلوم میشود فتنه در کار است. یعنی زنان پیامبر شما خودتان را در این فتنه ها نکشانید و در خانه های تان بنشینید آیا این نشستن در خانه به معنای آن است که رفت و آمد نکنید به مسجدها نروید بلکه هشداری است برای اینکه در جنگ جمل همراه نشوید خداوند می فرماید (ولا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی) یعنی این که مثل جاهلان اولین زنان را به جنگ نیاورید جاهلیت اولاد جریان بین آدم و نوح و… نیست بلکه همین قبل از اسلام است. بعضی وقت ها حضور در جنگ به عنوان یک عضو عادی است ولی بعضی وقتها حضور به عنوان یک پرچمدار است وقتی میفرماید تبرّج نداشته باشید یعنی علمداری نکن.
در این دسته از آیات تا وٱذکرن ۲۲ ضمیر جمع مونث سالم به کار برده شده است و بقیه جمع مذکر سالم است ( انا یرید الله لیذهب عنکم الرجز اهل البیت) خداوند قصد دارد اهل بیت را از جریان نفاق و نفوذ استثنا نماید و اهل بیت را از این گردونه خارج نماید.
با توجه به اینکه گفته شد کسانی که علاوه بر شخصیت حقیقی شخصیت حقوقی آنان نیز در معرض دید همگان است در واقع اتصال به دین دارند لازم است یک سری کارها را انجام دهند
۱- ترجیح اطاعت از خدا و رسول بر زندگی دنیا
۲- دوری از انجام گناه آشکار که به وجهه پیامبر آسیب می رساند.
۳- انجام اعمال صالح که سبب گرایش دیگران به سمت اسلام میشود.
۴- مراقبت در لفظ و محتوای کلام تا جلوی سوء استفاده دشمنان گرفته شود
۵-عدم همراهی با جریانات فتنه گر و منافق و پرهیز از پرچم داری آنان زیرا همراهی و پرچمداری آنان سبب میشود که مردم آن کار را به عنوان حق قلمداد کنند و دچار شبهه شوند و فتنه ها ایجاد می گردد.
۶- تقویت رابطه خود با خدا و رابطه خود با مردم
با توجه به اینکه در این آیات همسران پیامبر با لفظ یا نساء النبی خطاب شده اند فصل لازم است و وظایف انبیا بیان شود و از آن طرف گفته شود که اکنون هر کدام از وظایف نبی را در جامعه اسلامی چه کسی عهده دار است تا مشخص گردد این خطاب بر چه افرادی و گروههایی منطبق می شود.
وظایف انبیا
۱.تفسیر و تبیین وحی الهی و تشریع اهداف و مقاصد آن؛ که این وظیفه اکنون بر عهده مفسران میباشد
۲. بیان و توضیح احکام موضوعات جدید در حوزهی وظایف و احکام فردی و اجتماعی مسلمانان؛ این کار را مراجع تقلید و در سطح پایین تر مبلغان انجام می دهند
۳. پاسخ گویی به شبهات مخالفین اسلام و ردّ اعتراضات آنان به حقانیت آیین اسلام؛محققین علوم دینی عهده دار این وظیفه هستند.
۴. محافظت و پاسداری از کیان آموزههای دینی و جلوگیری از وقوع تحریف و بدعت در آنها؛مدرسین علوم دینی و همچنین فرماندهان جنگ این مهم را بر عهده دارند.
۵. داوری و قضاوت در اختلافات و نزاعهای بین مسلمین و تطبیق و اجرای حدود و قوانین کلی الهی؛ این کار را قضات و وکلا انجام می دهند.
۶. حکومت داری و ریاست بر عامهی مردم در همهی مسائل اجتماعی و سیاسی. که این وظیفه حاکم شرع و رهبر جامعه و مسئولان نظام اسلامی است.
هرچند این اصنافی که نام برده شد به دلیل اتصال آنها به دین و برعهده گرفتن وظایف انبیا و رفتار خانواده آنان و اطرافیان آنان تاثیر بیشتری بر جامعه اسلامی دارد و می تواند خطاب قرآن بر آن تطبیق گردد ولیکن در نگاهی وسیع تر می توانیم هر کسی را که به نحوی در ارتباط با دین است را در این خطاب شریک بدانیم.
توضیحات تکمیلی استاد
علت گاهی تعمیم میدهد و گاهی تخصیص میزند وقتی به شما بگویند «لا تاکل رمان لانه حامض» انار نخورید چون ترش است از یک لحاظ تعمیمش میدهد و از یک لحاظ تخصیص میزند در جری و تطبیق علتهایی که در قرآن ذکر شده آنها را در نظر بگیرید در مورد زنان پیامبر چند مورد را داریم که علت را بیان کرده که به وسیله آن میتوانیم تعمیم دهیم مثلاً وقتی به زنان پیامبر میفرماید که شما مراقب باشیدوقتی که با نامحرم که سخن میگویید، در کلام خاضعانه سخن نگویید. خضوع در کلام نازک کردن و با کرشمه سخن گفتن است و واژگانی است که استفاده میکند.
در اینجا قرآن علتش را بیان میکند: «فیطمع الذی فی قلبه مرض» مبادا کسی که در قلبش مرض دارد طمع کند یعنی در حقیقت اگر این سخن گفتن زمینه طمعی را فراهم کند از آن منع شده است. البته چنین نیست که آن مردی که این صدا و این نوع الفاظ را میشنود قرآن آن را هم عذر موجه نمیداند آن را هم نشانه مریضی قلب اومیداند تو هم باید جنبهاش راداشته باشی اگر خانمی صدایش را نازک کرد و یا او را صدا کردی و گفت جانم تو هم خیال نکنی خبری است اما بالاخره کسی که در قلبش مرضی است ممکن است این طمع را بکند میگوید تو مراقب باش تا کسی که در قلبش مرضی دارد طمع نکند ما میتوانیم برای زنان دیگر تعمیمش دهیم. حتی برای مردان هم به وجود میآید و حتی کسی که فکر میکند حالا که همسر دارد هیچ خبری نیست ما بعضی مواقع خیال میکنیم آن کسی که ازدواج کرده چه زن یا مرد کسی دیگر به اوطمعی ندارد حتی تو که همسر داری چه در این مورد آن کسی که در قلبش مرض است طمعی به تونکند نوع سخن گفتن تو به گونهای نباشد که این مشکل را بوجود آورد خداوند میفرماید: «وقلن قولا معروفا» یعنی عادی صحبت کنید آن وقت حتی اگر معیار این باشد که کاری نکنید که در قلب کسی که مرض وجود دارد تمامی پیش بیاید اینجا جنسیت را بگذاریم کنار حتی اگر برعکس پیش بیایدنسبت مرد برای زن باید مراقبت از بیشتر باشد؛ یعنی این سخن گفتن سبب ایجاد طمعی پیش بیاید و مراقب مریضهای قلبی باشد باشید که طمعی نکند.
چنین نیست که همسر داشتن حرز محکمی ایجاد میکند و بگوید حالا تو من چون همسر دارم برای من مشکلی پیش نمیآید و من از این نوع ماجراها بری هستم. این علتی که گفته «فیطمع الذی فی قلبه مرض…» میتواند کامل تعمیمش دهد و آیهای که میگویدای پیامبر به زنان و دخترانت بگو جلبابها را به خود نزدیک کنند آیا فقط در مورد پیامبر یا در مورد همسران و دختران پیامبر است یا در مورد دیگران هم تحقق پیدا میکند قرآن دلیل میآورد ذلک ادنی ان یعرفن برای اینکه شناخته شوند و اذیت نشوند برای همه است آن هم چه نوع پوششی گاهی کسی چادر را میپوشد ولی زمینه اذیت را فراهم میکند زن مسلمان نوع رفتارش، نوع پوشش باید به گونهای باشد که طمعکار زمینه آزار و تو را فراهم نکند و برای همه میتواند باشد و زن پیغمبر و غیر او هم ندارد و نوع پوشش برای همه باید به گونهای باشد که زمینه طمع هرزگان را فراهم نکند پس یکی از راههای جری و تطبیق علتهایی است که وجود دارد در حقیقت ما با این علتها الغاء خصوصیت میکنیم و میگوییم این مورد مخصص نیست و خصوصیاتی برای آن وجود ندارد.
اینجا علت را آورده و خصوصیت را هم ذکر کرده است بعضی وقتها علت را نیاورده ولی از حاق لفظ علت فهمیده میشود.
در اینجا هر چند در مورد مرد صحبت کرده ولی میدانیم که زن و مرد در تکلیف یکی هستند. یک نکته هم که وقتی کاری را انجام میدهند چند برابر میشوند دلیل آن ۱-انتصاب به دین دارند ۲-الگو و سرمشق دیگران هستند و دیگران از او یاد میگیرند و چه در بعد مثبت و چه در بعدمنفی دیگران از آنها الگو میگیرند و زمینه هدایت دیگران را فراهم میکنند و میگویند باورش شده است و برای کسی که انتصاب به دین دارد، این است که مردم باورشان میآید به همین جهت گفتهاند کارهایی که دور از مروت است و سخیف است انجام ندهد حتی در جایی که گناه هم نیست نباید کاری که موجب سخافت است را انجام دهد.
این نه فقط برای زنان پیغمبر است بلکه هر کسی که انتصاب به دین دارد و اتمام حجت شده به کسی که مردم آن را به عنوان الگو مطرح میکنند.